مرغان از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1005
1. مرغان رفتند بر سلیمان بخروش
کاین بلبل را چرا نمیمالی گوش
1. مرغان رفتند بر سلیمان بخروش
کاین بلبل را چرا نمیمالی گوش
1. من شیشه زنم بر آن دل سنگ خوشش
تا جنگ کند بشنوم آن جنگ خوشش
1. ناگه بزدم دست بسوی جیبش
سرمست شدم ز لذت آسیبش
1. نیمی دف من به موش دادی همه خوش
باقی به کف بنده نهادی همه خوش
1. هان ای دل تشنه جوی را جویان باش
بیپای مپای و دایما پویان باش
1. هرچند ملولی نفسی با ما باش
مگریز ز یاران و درین غوغا باش
1. ای دل برو از عاقبت اندیشان باش
در عالم بیگانگی از خویشان باش
1. ای روز نشاط روشنی وقت تو خوش
وی عالم عیش و ایمنی وقت تو خوش
1. ای روی چو آفتاب تو شادی کش
وی موی تو سرمایه ده، جمله حبش
1. ای زلف پر از مشک تتاری همه خوش
اندر طلب چو من نگاری همه خوش
1. ای سودائی برو پی سودا باش
در صورت شیدای دلت شیدا باش
1. ای عشق بیا به تلخ خویان خو بخش
ای پشت جهان به حسن چوپان رو بخش