1 آن لقمه که در دهان نگنجد به طلب وان علم که در نشان نگنجد به طلب
2 سریست میان دل مردان خدای جبریل در آن میان نگنجد به طلب
1 آنی که فلک با تو درآید به طرب گر آدمیی شیفته گردد چه عجب
2 تا جان بودم بندگیت خواهم کرد خواهی به طلب مر او خواهی مطلب
1 از بانگ سرافیل دمیده است رباب تا زنده و تازه کرده دلهای کباب
2 آن سوداها که غرقه گشتند و فنا چون ماهیکان برآمدند از تک آب
1 امروز چو هر روز خرابیم خراب مگشا در اندیشه و برگیر رباب
2 صدگونه نماز است و رکوعست و سجود آنرا که جمال دوست باشد محراب
1 امشب ز برای دل اصحاب مخسب گوش شب را بگیر و برتاب مخسب
2 گویند که فتنه خفته بهتر باشد بیدار بهی تو فتنه مشتاب مخسب
1 اندیشه مکن بکن تو خود را در خواب کاندیشه ز روی مه حجابست حجاب
2 دل چون ماهست در دل اندیشه مدار انداز تو اندیشه گری را در آب
1 اندیشه و غم را نبود هستی و تاب آنجا که شرابست و ربابست و کباب
2 عیش ابدی نوش کنید ای اصحاب چون سبزه و گل نهید لب بر لب آب
1 ای آنکه تو دیر آمدهای در کتاب گر بشتابند کودکان تو مشتاب
2 گر مانده شدند قوم و از دست شدند این دست تو است زود برگیر رباب
1 ای آنکه تو یوسف منی من یعقوب ای آنکه تو صحت تنی من ایوب
2 من خود چه کسم ای همه را تو محبوب من دست همیزنم تو پائی میکوب
1 ای دل دو سه شام تا سحرگاه مخسب در فرقت آفتاب چون ماه مخسپ
2 چون دلو درین ظلمت چه ره میکرد باشد که برآئی به سر چاه مخسب