1 گر بوی نمیبری در این کوی میا ور جامه نمیکنی در این جوی میا
2 آن سوی که سویها از آنسوی آید میباش همان سوی و بدین سوی میا
1 گر جان داری بیا و جان باز آنجا آن جای که بودهای ز آغاز آنجا
2 یک نکته شنید جان از آنجا آمد صد نکته شنید چون نشد باز آنجا
1 گر در طلب خودی ز خود بیرونآ جو را بگذار و جانب جیحون آ
2 چون گاو چه میکشی تو بار گردون چرخی بزن و بر سر این گردون آ
1 گر عمر بشد عمر دگر داد خدا گر عمر فنا نماند نک عمر بقا
2 عشق آب حیاتست در این آب درآ هر قطره از این بحر حیاتست جدا
1 گر من میرم مرا بیارید شما مرده بنگار من سپارید شما
2 گر بوسه دهد بر لب پوسیدهٔ من گر زنده شوم عجب مدارید شما
1 کوتاه کند زمانه این دمدمه را وز هم بدرد گرگ فنا این رمه را
2 اندر سر هر کسی غروریست ولی سیل اجل قفا زند این همه را
1 گویم که کیست روحافزا مرا آنکس که بداد جان ز آغاز مرا
2 گه چشم مرا چو باز بر میبندد گه بگشاید به صید چون باز مرا
1 گه میگفتم که من امیرم خود را گه نالهکنان که من اسیرم خود را
2 آن رفت و از این پس نپذیرم خود را بگرفتم این که من نگیرم خود را
1 لاحول ولا دور کند آن غم را گر دیو رسد جان بنی آدم را
2 آن کز دم لاحول ولا غمگین شد لا حول ولا فزون کند آن دم را
1 ما اطیب ما الذما احلانا کنا مهجا ولم نکن ابدانا
2 این شأبنا کرامة مولانا یعفو و یعیدنا کما ابدنا