1 دود دل ما نشان سوداست دلا و اندود که از دل است پیداست دلا
2 هر موج که میزند دل از خون ای دل آن دل نبود مگر که دریاست دلا
1 دیدم در خواب ساقی زیبا را بر دست گرفته ساغر صهبا را
2 گفتم به خیالش که غلام اوئی شاید که به جای خواجه باشی ما را
1 زنهار دلا به خود مده ره غم را مگزین به جهان صحبت نامحرم را
2 با تره و نانی چو قناعت کردی چون تره مسنج سبلت عالم را
1 طنبور چو تن تن برآرد به نوا زنجیر در آن شود دل بیسر و پا
2 زیرا که نهان در زهش آواز کسی میگوید او که جسته همراه بیا
1 عاشق شب خلوت از پی پی گم را بسیار بود که کژ نهد انجم را
2 زیرا که شب وصال زحمت باشد از مردم دیده دیدهٔ مردم را
1 عاشق همه سال مست و رسوا بادا دیوانه و شوریده و شیدا بادا
2 با هشیاری غصهٔ هرچیز خوریم چون مست شویم هرچه بادا بادا
1 عشق تو بکشت ترکی و تازی را من بندهٔ آن شهید و آن غازی را
2 عشقت میگفت کس ز من جان نبرد حق گفت دلا رها کن این بازی را
1 عشقست طریق و راه پیغمبر ما ما زادهٔ عشق شد مادر ما
2 ای مادر ما نهفته در چادر ما پنهان شده از طبیعت کافر ما
1 عمریست ندیدهایم گلزار ترا وان نرگس پرخمار خمار ترا
2 پنهانشدهای ز خلق مانند وفا دیریست ندیدهایم رخسار ترا
1 غم خود که بود که یاد آریم او را در دل چه که بر خاک نگاریم او را
2 غم باد امید لیک بس بیمغز است گر سر ننهد مغز برآریم او را