گر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 59
1. گر بوی نمیبری در این کوی میا
ور جامه نمیکنی در این جوی میا
1. گر بوی نمیبری در این کوی میا
ور جامه نمیکنی در این جوی میا
1. گر جان داری بیا و جان باز آنجا
آن جای که بودهای ز آغاز آنجا
1. گر در طلب خودی ز خود بیرونآ
جو را بگذار و جانب جیحون آ
1. گر عمر بشد عمر دگر داد خدا
گر عمر فنا نماند نک عمر بقا
1. گر من میرم مرا بیارید شما
مرده بنگار من سپارید شما
1. کوتاه کند زمانه این دمدمه را
وز هم بدرد گرگ فنا این رمه را
1. گویم که کیست روحافزا مرا
آنکس که بداد جان ز آغاز مرا
1. گه میگفتم که من امیرم خود را
گه نالهکنان که من اسیرم خود را
1. لاحول ولا دور کند آن غم را
گر دیو رسد جان بنی آدم را
1. ما اطیب ما الذما احلانا
کنا مهجا ولم نکن ابدانا
1. من تجربه کردم صنم خوشخو را
سیلاب سیه تیره نکرد آنجو را
1. من ذره و خورشید لقائی تو مرا
بیمار غمم عین دوائی تو مرا