1 با عشق روان شد از عدم مرکب ما روشن ز شراب وصل دائم شب ما
2 زان می که حرام نیست در مذهب ما تا صبح عدم خشک نیابی لب ما
1 بر رهگذر بلا نهادم دل را خاص از پی تو پای گشادم دل را
2 از باد مرا بوی تو آمد امروز شکرانهٔ آن به باد دادم دل را
1 پرورد به ناز و نعمت آن دوست مرا بردوخت مرقع از رگ و پوست مرا
2 تن خرقه و اندر او دل ما صوفی عالم همه خانقاه و شیخ اوست مرا
1 بیگاه شده است لیک مر سیران را سیری نبود به جز که ادبیران را
2 چه روز و چه شب چه صبح دلیران را چه گرگ و چه میش و بره مر شیران را
1 تا از تو جدا شده است آغوش مرا از گریه کسی ندیده خاموش مرا
2 در جان و دل و دید فراموش نهای از بهر خدا مکن فراموش مرا
1 تا با تو بوم نخسبم از یاریها تا بیتو بوم نخسبم از زاریها
2 سبحانالله که هردو شب بیدارم تو فرق نگر میان بیداریها
1 تا چند از این غرور بسیار ترا تا کی ز خیال هر نمودار ترا
2 سبحانالله که از تو کاری عجب است تو هیچ نه و این همه پندار ترا
1 تا عشق ترا است این شکرخاییها هر روز تو گوش دار صفراییها
2 کارت همه شب شرابپیماییها مکر و دغل و خصومتافزاییها
1 تا کی باشی ز دور نظارهٔ ما ما چارهگریم و عشق بیچاره ما
2 جان کیست کمینه طفل گهوارهٔ ما دل کیست یکی غریب آوارهٔ ما
1 تا نقش خیال دوست با ماست دلا ما را هم عمر خود تماشاست دلا
2 وانجا که مراد دل برآرید ای دل یک خار به از هزار خرماست دلا