اول از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 13
1. اول به هزار لطف بنواخت مرا
آخر به هزار غصه بگداخت مرا
1. اول به هزار لطف بنواخت مرا
آخر به هزار غصه بگداخت مرا
1. ای آنکه چو آفتاب فرداست بیا
بیرون تو برگ و باغ زرد است بیا
1. ای آنکه نیافت ماه شب گرد ترا
از ماه تو تحفهها است شبگرد ترا
1. ای اشک روان بگو دلافزای مرا
آن باغ و بهار و آن تماشای مرا
1. ای باد سحر خبر بده مر ما را
در ره دیدی آن دل آتشپا را
1. ای چرخ فلک به مکر و بدسازیها
از نطع دلم ببردهای بازیها
1. ای خواجه به خواب درنبینی ما را
تا سال دگر دگر نبینی ما را
1. ای داده بنان گوهر ایمانی را
داده بجوی قلب یکی کانی را
1. ای در سر زلف تو پریشانیها
واندر لب لعلت شکرافشانیها
1. ای دریا دل تو گوهر و مرجان را
درباز که راه نیست کم خرجان را
1. ای دل بچه زهره خواستی یاری را
کو کرد هلاک چون تو بسیاری را