1 افسوس که بیگاه شد و ما تنها در دریائی کرانهاش ناپیدا
2 کشتی و شب و غمام و ما میرانیم در بحر خدا به فضل و توفیق خدا
1 انجیرفروش را چه بهتر جانا ز انجیرفروشی ای برادر جانا
2 سرمست زئیم و مست میریم ای جان هم مست دوان دوان به محشر جانا
1 اول به هزار لطف بنواخت مرا آخر به هزار غصه بگداخت مرا
2 چون مهره مهر خویش میباخت مرا چون من همه او شدم بینداخت مرا
1 ای آنکه چو آفتاب فرداست بیا بیرون تو برگ و باغ زرد است بیا
2 عالم بیتو غبار و گرد است بیا این مجلس عیش بیتو سرد است بیا
1 ای آنکه نیافت ماه شب گرد ترا از ماه تو تحفهها است شبگرد ترا
2 هر چند که سرخ روست اطراف شفق شهمات همی شوند رخ زرد ترا
1 ای اشک روان بگو دلافزای مرا آن باغ و بهار و آن تماشای مرا
2 چون یاد کنی شبی تو شبهای مرا اندیشه مکن بیادبیهای مرا
1 ای باد سحر خبر بده مر ما را در ره دیدی آن دل آتشپا را
2 دیدی دل پرآتش و پرسودا را کز آتش بسوخت صد خارا را
1 ای چرخ فلک به مکر و بدسازیها از نطع دلم ببردهای بازیها
2 روزی بینی مرا تو بر خوان فلک سازم چون ماه کاسهپردازیها
1 ای خواجه به خواب درنبینی ما را تا سال دگر دگر نبینی ما را
2 ای شب هردم که جانب ما نگری بیروشنی سحر نبینی ما را
1 ای داده بنان گوهر ایمانی را داده بجوی قلب یکی کانی را
2 نمرود چو دل را به خلیلی نسپرد بسپرد به پشه، لاجرم جانی را