روی از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 901
1. روی چو مهت پیش چراغ اولیتر
روی حبشی کرده به داغ اولیتر
1. روی چو مهت پیش چراغ اولیتر
روی حبشی کرده به داغ اولیتر
1. زان ابروی چون کمانت ای بدر منیر
دل شیشهٔ پرخون شود از ضربت تیر
1. ساقی گفتم ترا می ساده بیار
وان زنده کن مردم آزاده بیار
1. سیلاب گرفت گرد ویرانهٔ عمر
آغاز پری نهاد پیمانهٔ عمر
1. طبعم چو حیات یافت از جلوهٔ فکر
آورد عروس نظم در حجرهٔ ذکر
1. فرمود خدا به وحی کای پیغمبر
جز در صف عاشقان بمنشین بگذر
1. گر جان داری بیار جان باز آخر
آنجای که بردهای ز آغاز آخر
1. گر در سر و چشم عقل داری و بصر
بفروش زبان را و سر از تیغ بخر
1. گر گل کارم بیتو نروید جز خار
ور بیضهٔ طاوس نهم گردد مار
1. گفتم بنما که چون کنم بمیر
گفتم که: شد آب روغنم گفت بمیر
1. گفتم چشمم گفت سحابی کم گیر
گفتم جگرم گفت سرابی کم گیر
1. گر رنگ خزان دارم و گر رنگ بهار
تا هردو یکی نشد نیامد گل و خار