چون از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 890
1. چون بت رخ تست بتپرستی خوشتر
چون باده ز جام تست مستی خوشتر
1. چون بت رخ تست بتپرستی خوشتر
چون باده ز جام تست مستی خوشتر
1. چون دید رخ زرد من آن شهره نگار
گفتا که دگر به وصلم امید مدار
1. خواهی بستان حلقهٔ مستان بنگر
خواهی سر خر به خودپرستان بنگر
1. خورشید همی زرد شود بر دیوار
ما نیز همی زرد شویم از غم یار
1. در باغ در نیامدم گرد آور
درویش و تهی روم من راهگذر
1. در خاک در وفای آن سیمین بر
میکار دل و دیده میندیش ز بر
1. در مصطبهها گر دو خرابات نگر
پیچیدن مستان به ملاقات نگر
1. در نوبت عشق چشم باشد در بار
چون او بگذشت دل بروید چو بهار
1. دست و دل ما هرچه تهیتر خوشتر
و آزادی دل ز هرچه خوشتر خوشتر
1. دوری ز برادر منافق بهتر
پرهیز ز یار ناموافق بهتر
1. رفتم به سر گور کریم دلدار
میتافت ز گلزار تنش چون گلزار