هشدار از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 855
1. هشدار که فضل حق بناگاه آید
ناگاه آید بر دل آگاه آید
1. هشدار که فضل حق بناگاه آید
ناگاه آید بر دل آگاه آید
1. هل تا برود سرش به دیوار آید
سر بشکند و جامه به خون آلاید
1. هم کفرم و هم دینم و هم صافم و درد
هم پیرم و هم جوان و هم کودک خرد
1. همواره خوشی و دلکشی نامیزد
هشدار مکن کژ که قدح میریزد
1. یاد تو کنم دلم تپیدن گیرد
خونابه ز دیدهام چکیدن گیرد
1. یاران یاران ز هم جدائی مکنید
در سر هوس گریز پائی نکنید
1. یار خواهم که فتنهانگیز بود
آتش دل و خونخواره و خونریز بود
1. یاریکه مرا در غم خود میبندد
غمگینم از آنکه خوشدلم نپسندد
1. یک سو مشکوة امر پیغام نهاد
یک سوی دگر هزار گون دام نهاد
1. یک لحظه اگر نفس تو محکوم شود
علم همه انبیات معلوم شود
1. آن جمع کن جان پراکنده بیار
وان مستی هر خواجه و هر بنده بیار
1. آن زلف سیاه و قد رعناش نگر
شیرینی آن لعل شکرخاش نگر