عشق از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 763
1. عشق از ازلست و تا ابد خواهد بود
جویندهٔ عشق بیعدد خواهد بود
1. عشق از ازلست و تا ابد خواهد بود
جویندهٔ عشق بیعدد خواهد بود
1. عشق تو بهر صومعه مستی دارد
بازار بتان از تو شکستی دارد
1. عشق تو خوشی چو قصد خونریز کند
جان از قفس قالب من خیز کند
1. عشق تو سلامت ز جهان میببرد
هجر تو اجل گشته که جان میببرد
1. عشقی آمد که عشقها سودا شد
سوزیدم و خاکستر من هم لا شد
1. عقل و دل من چه عیشها میداند
گر یار دمی پیش خودم بنشاند
1. علم فقها ز شرع و سنت باشد
حکم حکما بیان حجت باشد
1. عید آمده کز تو عید عیدانه برد
از خرمن ماه تو به دل دانه برد
1. غم را بر او گزیده میباید کرد
وز چاه طمع بریده میباید کرد
1. غم کیست که گرد دل مردان گردد
غم گرد فسردگان و سردان گردد
1. فردا که به محشر اندر آید زن و مرد
از بیم حساب رویها گردد زرد