بر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 578
1. بر خاک نظر کند چو بر ما گذرد
تا چهرهٔ ما به خاک ره رشک برد
1. بر خاک نظر کند چو بر ما گذرد
تا چهرهٔ ما به خاک ره رشک برد
1. پرسیدم از آن کسی که برهان داند
کان کیست که او حقیقت جان داند
1. پرسید مهم که چشم تو مه را دید
گفتم که بدید و مه ز مه میپرسید
1. برقی که ز میغ آن جهان روی نمود
چون سوختهای نیست کرا دارد سود
1. بر گور من آن کو گذرد مست شود
ور ایست کند تا بابد مست شود
1. بر یار نظر کنم خجل میگردد
ور ننگرمش آفت دل میگردد
1. بس درمانها کان مدد درد شود
بس دولتها که روی از آن زرد شود
1. بسیار ترا خسته روان باید شد
و انگشت نمای این و آن باید شد
1. بشنو اگرت تاب شنیدن باشد
پیوستن او ز خود بریدن باشد
1. بعضی به صفات حیدر کرارند
بعضی دیگر ز زخم تو بیمارند
1. بویت آمد گریز را روی نماند
پرهیز و گریز جز بدانسوی نماند
1. بوی دم مقبلان چو گل خوش باشد
بدبخت چو خار تیز و سرکش باشد