ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 544
1. ای آنکه نخست بر سحر چشم تو زد
وز با نمکی راه نظر چشم تو زد
1. ای آنکه نخست بر سحر چشم تو زد
وز با نمکی راه نظر چشم تو زد
1. ای از قدمت خاک زمین خرم و شاد
شد حامله از شادی و صد غنچه بزاد
1. ای اطلس دعوی ترا معنی برد
فردا به قیامت این عمل خواهی برد
1. ایام وصال یار گوئی که نبود
وان دولت بیشمار گوئی که نبود
1. ای اهل صفا که در جهان گردانید
از بهر بتی چرا چنین حیرانید
1. ای اهل مناجات که در محرابید
منزل دور است یک زمان بشتابید
1. ای دل اثر صبح گه شام که دید
یک عاشق صادق نکونام که دید
1. ای دل اگرت رضای دلبر باید
آن باید کرد و گفت کو فرماید
1. ای دل این ره به قیل و قالت ندهند
جز بر در نیستی وصالت ندهند
1. ای دل سر آرزو به پای اندر بند
امید به فضل راهنمای اندر بند
1. ای دوست مگو تو بندهای یا آزاد
بنده که خرد برای زشتی و فساد