آن از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 486
1. آن عشق که برق و بوش تا فرق رسید
مالم همه خورد و کار با دلق رسید
1. آن عشق که برق و بوش تا فرق رسید
مالم همه خورد و کار با دلق رسید
1. آن کان نبات و تنگ شکر نامد
وان آب حیات بحر گوهر نامد
1. آن کز تو خدای این گدا میخواهد
در دهر کدام پادشا میخواهد
1. آن کس که بر آتش جهانم بنهاد
صد گونه زبانه بر زبانم بنهاد
1. آن کس که ترا بیند و خندان نشود
وز حیرت تو گشاده دندان نشود
1. آن کس که ترا شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
1. آن کس که از آب و گل نگاری دارد
روزی به وصال او قراری دارد
1. آن کس که ز چرخ نیم نانی دارد
وز بهر مقام آشیانی دارد
1. آن کس که ز دل دم اناالحق میزد
امروز بر این رسن معلق میزد
1. آن کس که مرا به صدق اقرار کند
چون لعبتگان مرا به بازار کند
1. آن کیست که بیرون درون مینگرد
در اهل جنون به صد فسون مینگرد
1. آن لحظه که آن سرو روانم برسید
تن زد تنم از شرم چو جانم برسید