آنجا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 463
1. آنجا بنشین که همنشین مردانند
تا دود کدورت ترا بنشانند
1. آنجا بنشین که همنشین مردانند
تا دود کدورت ترا بنشانند
1. آنجا که بهر سخن دل ما گردد
من میدانم که زود رسوا گردد
1. آن خوبانی که فتنهٔ بتکدهاند
ما را به خرابات بتان ره زدهاند
1. آن دشمن دوست روی دیدی که چه کرد
یا هیچ به غور آن رسیدی که چه کرد
1. آن دل که به شاهد نهان درنگرد
کی جانب ملکت جهان درنگرد
1. آندم که ز افلاک گهر ریز کند
هر ذره بسوی اصل خود خیز کند
1. آن ذره که جز همدم خورشید نشد
بر نقد زد و سخرهٔ امید نشد
1. آن راحت جان گرد دلم میگردد
گرد دل و جان خجلم میگردد
1. آنرا که به ضاعت قناعت باشد
هرگونه که خورد و خفت و طاعت باشد
1. آن را که به علم و عقل افراشتهاند
او را به حساب روزی انگاشتهاند
1. آن را که خدای ناف بر عشق برید
او داند نالههای عشاق شنید