هر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 440
1. هر ذره که چون گرسنه بر خوان خداست
گر تا باید خورند اینخوان برپاست
1. هر ذره که چون گرسنه بر خوان خداست
گر تا باید خورند اینخوان برپاست
1. هر ذره که در هوا و در کیوانست
بر ما همه گلشن است و هم بستانست
1. هر ذره که در هوا و در هامونست
نیکو نگرش که همچو ما مجنونست
1. هر ذره و هر خیال چون بیداریست
از شادی و اندهان ما هشیاریست
1. هر روز به نو برآید آن دلبر مست
با ساغر پرفتنهٔ پرشور بدست
1. هر روز حجاب بیقراران بیش است
زان درد من از قطرهٔ باران بیش است
1. هر روز دلم در غم تو زارتر است
وز من دل بیرحم تو بیزارتر است
1. هر روز دل مرا سماع و طربیست
میگوید حسن او بر این نیز مهایست
1. هر صورت کاید به از او امکان هست
چون بهتر از آن هست نه معشوق منست
1. هر کز ز دماغ بنده بوی تو نرفت
وز دیدهٔ من خیال روی تو نرفت
1. هشیار اگر زر و گر زرین است
اسب است ولی بهاش کم از زینست