ما از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 405
1. ما عاشق عشقیم و مسلمان دگر است
مامور ضعیفیم و سلیمان دگر است
1. ما عاشق عشقیم و مسلمان دگر است
مامور ضعیفیم و سلیمان دگر است
1. ماه عید است و خلق زیر و زبر است
تا فرجه کند هرآنکه صاحب نظر است
1. ماهی تو که فتنهای نداری ز تو دست
درمان ز که جویم که دلم از تو بخست
1. ماهی که نه زیر و نی به بالاست کجاست
جانی که نه بیما و نه با ماست کجاست
1. مرغ جان را میل سوی بالا نیست
در شش جهتش پر زدن وپروا نیست
1. مرغ دل من چو ترک این دانه گرفت
انصاف بده که نیک مردانه گرفت
1. مر وصل ترا هزار صاحب هوس است
تا خود به وصال تو که را دسترس است
1. مست است دو چشم از دو چشم مستت
دریاب که از دست شدم در دستت
1. مستم ز خمار عبهر جادویت
دفعم چو دهی چو آمدم در کویت
1. مستی ز ره آمد و بما در پیوست
ساغر میگشت در میان دست بدست
1. معشوق شرابخوار و بیسامانست
خونخواره و شوخ و شنگ و نافرمانست
1. من آن توام کام منت باید جست
زیرا که در این شهر حدیث من و تست