1 در عشق تو هر حیله که کردم هیچست هر خون جگر که بیتو خوردم هیچست
2 از درد تو هیچ روی درمانم نیست درمان که کند مرا که دردم هیچست
1 در عشق که جز می بقا خوردن نیست جز جان دادن دلیل جانبردن نیست
2 گفتم که ترا شناسم آنگه میرم گفتا که شناسای مرا مردن نیست
1 در عهد و وفا چنانکه دلدار منست خون باریدن بروز و شب کار منست
2 او یار دگر کرده و فارغ شسته من شسته چو ابلهان که او یار منست
1 در کوی غم تو صبر بیفرمانست در دیده ز اشک تو بر او حرمانست
2 دل راز تو دردهای بیدرمانست با این همه راضیم سخن در جانست
1 در مجلس عشاق قراری دگر است وین بادهٔ عشق را خماری دگر است
2 آن علم که در مدرسه حاصل کردند کار دگر است و عشق کاری دگر است
1 در مرگ حیات اهل داد و دین است وز مرگ روان پاک را تمکین است
2 آن مرگ لقاست نی جفا و کین است نامرده همی میرد و مرگش این است
1 در من غم شبکور چرا پیچیده است کوراست مگر و یا که کورم دیده است
2 من بر فلکم در آب و گل عکس منست از آب کسی ستاره کی دزدیده است
1 درنه قدم ار چه راه بیپایانست کز دور نظاره کار نامردانست
2 این راه زندگی دل حاصل کن کاین زندگی تن صفت حیوانست
1 درنه قدمی که چشمه حیوانست میگرد چو چرخ تا مهت گرانست
2 جانیست ترا بگرد حضرت گردان این جان گردان ز گردش آن جانست
1 در وصل جمالش گل خندان منست در هجر خیالش دل و ایمان منست
2 دل با من ومن با دل ازو درجنگیم هریک گوئیم که آن صنم آن منست