1 دایم ز ولایت علی خواهم گفت چون روح قدس نادعلی خواهم گفت
2 تا روح شود غمی که بر جان منست کل هم و غم سینجلی خواهم گفت
1 در باغ من ار سرو و اگر گلزار است عکس قد و رخسارهٔ آندلدار است
2 بالله به نامی که ترا اقرار است امروز مرا اگر رگی هشیار است
1 در بتکده تا خیال معشوهٔ ما است رفتن به طواف کعبه در عین خطا است
2 گر کعبه از او بوی ندارد کنش است با بوی وصال او کنش کعبهٔ ما است
1 در خواب مهی دوش روانم دیده است با روی و لبی که روشنی دیده است
2 یا بر گل ترکان شکر جوشیده است یا بر شکرستان گل تر روئیده است
1 در دایرهٔ وجود موجود علیست اندر دو جهان مقصد و مقصود علیست
2 گر خانهٔ اعتقاد ویران نشدی من فاش بگفتمی که معبود علیست
1 در دیدهٔ صورت ار ترا دامی هست زان دم بگذر اگر ترا گامی هست
2 در هجده هزار عالم آنرا که دلیست داند که نه جنبش و نه آرامی هست
1 در راه طلب عاقل و دیوانه یکیست در شیوهٔ عشق خویش و بیگانه یکیست
2 آن را که شراب وصل جانان دادند در مذهب او کعبه و بتخانه یکیست
1 در صورت تست آنچه معنا همه اوست در معنی تست آنچه دعوا همه اوست
2 در کون و فساد چون عجب بنهادند نوری که صلاح دین و دنیا همه اوست
1 در ظاهر و باطن آنچه خیر است و شر است از حکم حقست و از قضا و قدر است
2 من جهد همی کنم قضا میگوید بیرون ز کفایت تو کار دگر است
1 در عشق اگرچه که قدم بر قدم است آنست قدم که آنقدم از قدم است
2 در خانهٔ نیست هست بینی بسیار میمال دو چشم را که اکثر عدم است