1 چیزیست که در تو بیتو جویان ویست در خاک تو دریست که از کان ویست
2 مانندهٔ گوی اسب چوگان ویست آن دارد و آن دارد و آن آن ویست
1 حاشا که به عالم از تو خوشتر یاریست یا خوبتر از دیدن رویت کاریست
2 اندر دو جهان دلبر و یارم تو بسی هم پرتو تست هر کجا دلداریست
1 حاشا که دلم ز شبنشینی سیر است یا ساقی ما بیمدد و ادبیر است
2 از خواب چو سایه عقلها سر زیر است فردا ز پگه بیا که امشب دیر است
1 خاک قدمت سعادت جان من است خاک از قدمت همه گل و یاسمن است
2 سر تا قدمت خاک ز تو میرویند زان خاک قدم چه روی برداشتن است
1 خواهی که ترا کشف شود هستی دوست بر رو به درون مغز و برخیز ز پوست
2 ذاتیست که گرد او حجب تو بر توست او غرقهٔ خود هردو جهان غرقه در اوست
1 خویی به جهان خوبتر از خوی تو نیست دل نیست که او معتکف کوی تو نیست
2 موی سر چیست جمله سرهای جهان چون مینگرم فدای یک موی تو نیست
1 خورشید رخت ز آسمان بیرونست چون حسن تو کز شرح و بیان بیرونست
2 عشق تو در درون جان من جا دارد وین طرفه که از جان و جهان بیرونست
1 خورشید و ستارگان و بدرما اوست بستان و سرای و صحن و صدر ما اوست
2 هم قبله و هم روزه و صبر ما اوست عید رمضان و شب قدر ما اوست
1 خیزید که آن یار سعادت برخاست خیزید که از عشق غرامت برخاست
2 خیزید که آن لطیف قامت برخاست خیزید که امروز قیامت برخاست