1 توبه که دل خویش چو آهن کرده است در کشتن بنده چشم روشن کرده است
2 چون زلف تو هرچند شکن در شکنست با توبه همان کند که با من کرده است
1 تو سیر شدی من نشدم درمان چیست بنما عوض خود عوض جانان چیست
2 گفتی که به صبر آخر ایمان داری ای بندهٔ ایمان به جز او ایمان چیست
1 تو کان جهانی و جهان نیم جو است تو اصل جهانی و جهان از تو نو است
2 گر مشعله جهانی و شمع بگیرد عالم بیآهن و سنگ آن به بادی گرو است
1 تهدید عدو چه بشنود عاشق راست میراند خر تیز بدان سو که خداست
2 نتوان به گمان دشمن از دوست برید نتوان به خیالی ز حقیقت برخاست
1 جانا غم تو ز هرچه گویی بتر است رنج دل و تاب تن و سوز جگر است
2 از هرچه خورند کم شود جز غم تو تا بیشترش همی خورم بیشتر است
1 جانم بر آن جان جهان رو کرده است هم قبله و هم کعبه بدانسو کرده است
2 ما را ملکالعرش چنین خو کرده است کار او دارد که او چنین رو کرده است
1 جان و سر آن یار که او پردهدر است این حلقهٔ در بزن که در پردهدر است
2 گر پردهدر است یار و گر پردهدر است این پرده نه پرده است که این پردهدر است
1 جانی که به راه عشق تو در خطر است بس دیده ز جاهلی بر او نوحهگر است
2 حاصل چشمی که بیندش نشناسد کو را بر رخ هزار صاحب خبر است
1 جانی که حریف بود بیگانه شده است عقلی که طبیب بود دیوانه شده است
2 شاهان همه گنجها بویرانه نهند ویرانهٔ ما ز گنج ویرانه شده است