در از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 301
1. در بتکده تا خیال معشوهٔ ما است
رفتن به طواف کعبه در عین خطا است
1. در بتکده تا خیال معشوهٔ ما است
رفتن به طواف کعبه در عین خطا است
1. در خواب مهی دوش روانم دیده است
با روی و لبی که روشنی دیده است
1. در دایرهٔ وجود موجود علیست
اندر دو جهان مقصد و مقصود علیست
1. در دیدهٔ صورت ار ترا دامی هست
زان دم بگذر اگر ترا گامی هست
1. در راه طلب عاقل و دیوانه یکیست
در شیوهٔ عشق خویش و بیگانه یکیست
1. در صورت تست آنچه معنا همه اوست
در معنی تست آنچه دعوا همه اوست
1. در ظاهر و باطن آنچه خیر است و شر است
از حکم حقست و از قضا و قدر است
1. در عشق اگرچه که قدم بر قدم است
آنست قدم که آنقدم از قدم است
1. در عشق تو هر حیله که کردم هیچست
هر خون جگر که بیتو خوردم هیچست
1. در عشق که جز می بقا خوردن نیست
جز جان دادن دلیل جانبردن نیست
1. در عهد و وفا چنانکه دلدار منست
خون باریدن بروز و شب کار منست
1. در کوی غم تو صبر بیفرمانست
در دیده ز اشک تو بر او حرمانست