چیزیست از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 290
1. چیزیست که در تو بیتو جویان ویست
در خاک تو دریست که از کان ویست
1. چیزیست که در تو بیتو جویان ویست
در خاک تو دریست که از کان ویست
1. حاشا که به عالم از تو خوشتر یاریست
یا خوبتر از دیدن رویت کاریست
1. حاشا که دلم ز شبنشینی سیر است
یا ساقی ما بیمدد و ادبیر است
1. خاک قدمت سعادت جان من است
خاک از قدمت همه گل و یاسمن است
1. خواهی که ترا کشف شود هستی دوست
بر رو به درون مغز و برخیز ز پوست
1. خویی به جهان خوبتر از خوی تو نیست
دل نیست که او معتکف کوی تو نیست
1. خورشید رخت ز آسمان بیرونست
چون حسن تو کز شرح و بیان بیرونست
1. خورشید و ستارگان و بدرما اوست
بستان و سرای و صحن و صدر ما اوست
1. خیزید که آن یار سعادت برخاست
خیزید که از عشق غرامت برخاست
1. دایم ز ولایت علی خواهم گفت
چون روح قدس نادعلی خواهم گفت
1. در باغ من ار سرو و اگر گلزار است
عکس قد و رخسارهٔ آندلدار است