1 برکان شکر چند مگس را غوغاست کی کان شکر را به مگسها پرواست
2 مرغی که بر آن کوه نشست و برخاست بنگر که بر آن کوه چه افزود و چه کاست
1 بر ما رقم خطا پرستی همه هست بدنامی و عشق و شور و مستی همه هست
2 ای دوست چو از میانه مقصود توئی جای گله نیست چون تو هستی همه هست
1 بر من در وصل بسته میدارد دوست دل را بعنا شکسته میدارد دوست
2 زین پس من و دلشکستگی بر در او چون دوست دل شکسته میدارد دوست
1 پرورد به ناز و نعمت آن دوست مرا بردوخت مرقع از رگ و پوست مرا
2 تن خرقه و اندر آن دل من صوفی عالم همه خانقاه و شیخ او است مرا
1 بر هر جائیکه سرنهم مسجود او است در شش جهت و برون شش، معبود اوست
2 باغ و گل و بلبل و سماع و شاهد این جمله بهانه و همه مقصود اوست
1 بر جزوم نشان معشوق منست هر پارهٔ من زبان معشوق منست
2 چون چنگ منم در بر او تکیه زده این نالهام از بنان معشوق منست
1 بستم سر خم باده و بوی برفت آن بوی بهر ره و بهر کوی برفت
2 خون دلها ز بوش چون جوی برفت زان سوی که آمد به همان سوی برفت
1 بگذشت سوار غیب و گردی برخاست او رفت ز جای و گرد او هم برخاست
2 تو راست نگر نظر مکن از چپ و راست گردش اینجا و مرد در دار بقاست
1 بگرفت دلت زانکه ترا دل نگرفت وآنرا که گرفت دل غم گل نگرفت
2 باری دل من جز صفت گل نگرفت بیحاصلیم جز ره حاصل نگرفت