1 با جان دو روزه تو چنان گشتی جفت با تو سخن مرگ نمیشاید گفت
2 جان طالب منزلست و منزل مرگست اما خر تو میانهٔ راه بخفت
1 باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت یار آمد و می در قدح یاران ریخت
2 از سنبل تر رونق عطاران برد وز نرگس مست خون هشیاران ریخت
1 با دشمن تو چو یار بسیار نشست با یار نشایدت دگربار نشست
2 پرهیز از آن گلی که با خار نشست بگریز از آن مگس که بر مار نشست
1 با دل گفتم که دل از او جیحونست دلبر ترش است و با تو دیگر گونست
2 خندید دلم گفت که این افسونست آخر شکر ترش ببینم چونست
1 باران به سر گرم دلی بر میریخت بسیار چو ریخت چست در خانه گریخت
2 پر میزد خوش بطی که آن بر من ریز کاین جان مرا خدای از آب انگیخت
1 با روز بجنگیم که چون روز گذشت چون سیل به جویبار و چون باد بدشت
2 امشب بنشینیم چون آن مه بگرفت تا روز همی زنیم طاس و لب طشت
1 بازآی که یار بر سر پیمانست از مهر تو برنگشت صد چندانست
2 تو بر سر مهری که ترا یکجانست او چون باشد که جان جان جانست
1 با شاه هر آنکسی که در خرگاهست آن از کرم و لطف و عطای شاهست
2 با شاه کجا رسی بهر بیخویشی زانجانب بیخودی هزاران راهست
1 با شب گفتم گر بمهت ایمانست این زود گذشتن تو از نقصانست
2 شب روی به من کرد و چنین عذری گفت ما را چه گنه چو عشق بیپایانست
1 تا شب میگو که روز ما را شب نیست در مذهب عشق را مذهب نیست
2 عشق آن بحریست کش کران ولب نیست بس غرقه شوند و ناله و یارب نیست