1 ای جان ز دل تو بر دل من راهست وز جستن آن در دل من آگاه است
2 زیرا دل من چو آب صافی خوش است آب صافی آینهدار ماه است
1 ای حسرت خوبان جهان روی خوشت وی قبلهٔ زاهدان دو ابروی خوشت
2 از جمله صفات خویش عریان گشتم تا غوطه خورم برهنه در جوی خوشت
1 ای خرمنت از سنبلهٔ آب حیات انبار جهان پر است از تخم موات
2 ز انبار نخواهم که پر است از خیرات بر خرمن من خود نویسم امشب تو برات
1 ای خواجه ترا غم جمال و جاهست و اندیشهٔ باغ و راغ و خرمنگاهست
2 ما سوختگان عالم توحیدیم ما را سر لا اله الا الله است
1 ای در دل من نشسته شد وقت نشست ای توبه شکن رسید هنگام شکست
2 آن بادهٔ گلرنگ چنین رنگی بست وقت است که چون گل برود دست بدست
1 ای دل تا ریش و خسته میدارندت دیوانه و پای بسته میدارندت
2 مانندهٔ دانهای که مغزی داری پیوسته از آن شکسته میدارندت
1 ای دل تو و درد او که درمان اینست غم میخور و دم مزن که فرمان اینست
2 گر پای بر آرزو نهادی یکچند کشتی سگ نفس را و قربان اینست
1 ای دوست مکن که روزها را فرداست نیکی و بدی چو روز روشن پیداست
2 در مذهب عاشقی خیانت نه رواست من راست روم تو کژ روی ناید راست
1 ای ذکر تو مانع تماشای تو دوست برق رخ تو نقاب سیمای تو دوست
2 با یاد لبت از لب تو محرومم ای یاد لبت حجاب لبهای تو دوست
1 ای ساقی اگر سعادتی هست تراست جانی و دلی و جان و دل مست تراست
2 اندر سر ما عشق تو پا میکوبد دستی میزن که تا ابد دست تراست