1 امروز مهم دست زنان آمده است پیدا و نهان چو نقش جان آمده است
2 مست و خوش و شنگ و بیامان آمده است زانروی چنینم که چنان آمده است
1 امشب آمد خیال آن دلبر چست در خانهٔ تن مقام دل را میجست
2 دل را چو بیافت زود خنجر بکشید زد بر دل من که دست و بازوش درست
1 امشب شب آن دولت بیپایانست شب نیست عروسی خداجویانست
2 آن جفت لطیف با یکی گویانست امشب تتق خوش نکو رویانست
1 امشب شب آنست که جان شبهاست امشب شب آنست که حاجات رواست
2 امشب شب بخشایش و انعام و عطاست امشب شب آنست که همراز خداست
1 امشب شب من بسی ضعیف و زار است امشب شب پرداختن اسرار است
2 اسرار دلم جمله خیال یار است ای شب بگذر زود که ما را کار است
1 امشب منم و طواف کاشانهٔ دوست میگردم تا بصبح در خانهٔ دوست
2 زیرا که بهر صبوح موسوم شده است کاین کاسهٔ سر بدست پیمانهٔ اوست
1 امشب هردل که همچو مه در طلب است مانندهٔ زهره او حریف طرب است
2 از آرزوی لبش مرا جان بلب است ایزد داند خموش کاین شب چه شب است
1 اندر دل من درون و بیرون همه او است اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
2 اینجای چگونه کفر و ایمان گنجد بیچون باشد وجود من چون همه اوست
1 اندر سر ما همت کاری دگر است معشوقه خوب ما نگاری دگر است
2 والله که بعشق نیز قانع نشویم ما را پس از این خزان بهاری دگر است