گر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1928
1. گر نقل و کباب و بادهٔ ناب خوری
میدان که به خواب در، همی آب خوری
1. گر نقل و کباب و بادهٔ ناب خوری
میدان که به خواب در، همی آب خوری
1. گرنه حذر از غیرت مردان کنمی
آن کار که دوش گفتهام آن کنمی
1. گرنه کشش یار مرا یار بدی
با شاه و گدا مرا کجا کاربدی
1. گر هیچ نشانه نیست اندر وادی
بسیار امیدهاست در نومیدی
1. گر یک نفسی واقف اسرار شوی
جانبازی را به جان خریدار شوی
1. گر یک ورق از کتاب ما برخوانی
حیران ابد شوی زهی حیرانی
1. گفتم به طبیب دارویی فرمایی
نبضم بگرفت از سر دانایی
1. گفتم صنما مگر که جانان منی
اکنون که همی نظر کنم جان منی
1. گفتم صنمی شدی که جان را وطنی
گفتا که حدیث جان مکن گر ز منی
1. گفتم که چونی مها خوشی محزونی
گفتا مه را کسی نپرسد چونی
1. گفتم که دلا تو در بلا افتادی
گفتا که خوشم تو به کجا افتادی
1. گفتم که کدامست طریق هستی
دل گفت طریق هستی اندر پستی