گر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1917
1. گر داد کنی درخور خود داد کنی
بیچاره کسی را که تواش یاد کنی
1. گر داد کنی درخور خود داد کنی
بیچاره کسی را که تواش یاد کنی
1. گر درد دلم به نقش پیدا بودی
هر ذره ز غم سیاه سیما بودی
1. گر سوزش سینه را به کس میداری
وز مهر ضمیر پر هوس میداری
1. گر صید خدا شوی ز غم رسته شوی
ور در صفت خویش روی بسته شوی
1. گر عاشق روی قیصر روم شوی
امید بود که حی قیوم شوی
1. گر عاشق زار روی تو نیستمی
چندان به در سرای تو نه ایستمی
1. گر عقل به کوی دوست رهبر نبدی
روی عاشق چنین مزعفر نبدی
1. گر قدر کمال خویش بشناختمی
دامان خود از خاک بپرداختمی
1. گر گفتن اسرار تو امکان بودی
پست و بالا همه گلستان بودی
1. گر مجلس انس را به کار آمدمی
هردم بدر تو بنده وار آمدمی
1. گر من مستم ز روی بدکرداری
ای خواجه برو تو عاقل و هشیاری