دل از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1871
1. دل از می عشق مست میپنداری
جان شیفتهٔ الست میپنداری
1. دل از می عشق مست میپنداری
جان شیفتهٔ الست میپنداری
1. دلدار به زیر لب بخواند چیزی
دیوانه شوی عقل نماند چیزی
1. دلدار مرا گفت ز هر دلداری
گر بوسه خری بوسه ز من خر باری
1. دل گفت مرا بگو کرا میجوئی
بر گرد جهان خیره چرا میپوئی
1. دل کیست همه کار و گیائیش توئی
نیک و بد و کفر و پارسائیش توئی
1. دوش آمد آن خیال تو رهگذری
گفتم بر ما باش ز صاحب نظری
1. دوش از سر عاشقی و از مشتاقی
میکردم التماس می از ساقی
1. دوشینه مرا گذاشتی خوش خفتی
امشب به دغل به هر سویی میافتی
1. دی بلبلکی لطیفکی خوش گوئی
میگفت ترانهای کنار جوئی
1. دی بود چنان دولت و جان افروزی
و امروز چنین آتش عالم سوزی
1. دیروز فسون سرد برخواند کسی
او سردتر از فسون خود بود بسی