چونست از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1836
1. چونست به درد دیگران درمانی
چون نوبت درد ما رسد درمانی
1. چونست به درد دیگران درمانی
چون نوبت درد ما رسد درمانی
1. چون شب بر من زنان و گویان آئی
در نیم شبی صبح طرب بنمائی
1. چون کار مسافران دینم کردی
حمال امانت یقینم کردی
1. چون مست شوی قرابه بر پای زنی
با دشمن جان خویشتن رای زنی
1. چون ممکن آن نیست اینکه از بر ما برهی
یا حیله کنی ز حیلهٔ ما بجهی
1. چونی ای آنکه از جمال فردی
صدبار ز چو نیم برون آوردی
1. چون نیشکر است این نیت ای نائی
شیرین نشود خسرو ما گر نائی
1. حاشا که به ماه گویمت میمانی
یا چون قد تو سرو بود بستانی
1. حیف است که پیش کر زنی طنبوری
یا یوسف همخانه کنی با کوری
1. خواهی که حیات جاودانه بینی
وز فقر نشانهٔ عیانی بینی
1. خواهی که در این زمانه فردی گردی
یا در ره دین صاحب دردی گردی
1. خود را چو دمی ز یار محرم یابی
در عمر نصیب خویش آن دم یابی