ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1767
1. ای آنکه به جز شادی و جز نور نهای
چون نعره زنم که از برم دور نهای
1. ای آنکه به جز شادی و جز نور نهای
چون نعره زنم که از برم دور نهای
1. ای آنکه به لطف دلستان همهای
در باغ طرب سرو روان همهای
1. ای آنکه تو بر فلک وطن داشتهای
خود را ز جهان پاک پنداشتهای
1. ای آنکه تو جان بنده را جان شدهای
در ظلمت کفر شمع ایمان شدهای
1. ای آنکه حریف بازی ما بدهای
این مجلس جانست چرا تن زدهای
1. ای آنکه رخت چو آتش افروختهای
تا کی سوزی که صد رهم سوختهای
1. ای آنکه مرا به لطف بنواختهای
در دفع کنون بهانهای ساختهای
1. ای خورشیدی که چهره افروختهای
از پرتو آن کمال آموختهای
1. ای دوست که دل ز دوست برداشتهای
نیکوست که دل ز دوست برداشتهای
1. ای عشرت نیست گشته هستک شدهای
وی عابد پیر بتپرستک شدهای
1. این نیست ره وصل که پنداشتهای
این نیست جهان جان که بگذاشتهای