ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1744
1. ای شادی راز تو هزاران شادی
وز تو به خرابات هزار آبادی
1. ای شادی راز تو هزاران شادی
وز تو به خرابات هزار آبادی
1. ای شمع تو صوفی صفتی پنداری
کاین شش صفت از اهل صفا میداری
1. ای صاف که می شور و چنین میگردی
بنشین و مگرد اگر چنین میگردی
1. ای طالب دنیا تو یکی مزدوری
وی عاشق خلد ازین حقیقت دوری
1. ای عشق تو عین عالم حیرانی
سرمایهٔ سودای تو سرگردانی
1. ای قاصد جان من به جان میارزی
جان خود چه بود هر دو جهان میارزی
1. ای کاش که من بدانمی کیستمی
در دایرهٔ حیات با چیستمی
1. ای گل تو ز لطف گلستان میخندی
یا از دم عشق بلبلان میخندی
1. ای کمتر مهمانیت آب گرمی
کز لذت آن مست شود بیشرمی
1. ای گوی زنخ زلف چو چوگان داری
ابروی کمان و تیر مژگان داری
1. ای ماه اگرچه روشن و پرنوری
از روشنی روی بت من دوری