امروز از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 163
1. امروز در این خانه کسی رقصانست
که کل کمال پیش او نقصانست
1. امروز در این خانه کسی رقصانست
که کل کمال پیش او نقصانست
1. امروز من و جام صبوحی در دست
میافتم و میخیزم و میگردم مست
1. امروز مهم دست زنان آمده است
پیدا و نهان چو نقش جان آمده است
1. امشب آمد خیال آن دلبر چست
در خانهٔ تن مقام دل را میجست
1. امشب شب آن دولت بیپایانست
شب نیست عروسی خداجویانست
1. امشب شب آنست که جان شبهاست
امشب شب آنست که حاجات رواست
1. امشب شب من بسی ضعیف و زار است
امشب شب پرداختن اسرار است
1. امشب منم و طواف کاشانهٔ دوست
میگردم تا بصبح در خانهٔ دوست
1. امشب هردل که همچو مه در طلب است
مانندهٔ زهره او حریف طرب است
1. اندر دل من درون و بیرون همه او است
اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
1. اندر سر ما همت کاری دگر است
معشوقه خوب ما نگاری دگر است