1 آن چیست کز او سماعها را شرف است وان چیست که چون رود محل تلف است
2 میآید و میرود نهان تا دانند کاین ذوق و سماعها نه از نای و دف است
1 آن چیست که لذتست از او در صورت وان چیست که بیاو است مکدر صورت
2 یک لحظه نهان شود ز صورت آن چیز یک لحظه ز لامکان زند بر صورت
1 آن خواجه که بار او همه قند تر است از مستی خود ز قند خود بیخبر است
2 گفتم که ازین شکر نصیبم ندهی نی گفت ندانست که آن نیشکر است
1 آن دم که مرا بگرد تو دورانست ساقی و شراب و قدح و دور، آنست
2 واندم که ترا تجلی احسانست جان در حیرت چو موسی عمرانست
1 آن را که بود کار نه زین یارانست کاین پیشهٔ ما پیشهٔ بیکارانست
2 این راه که راه دزد و عیارانست چه جای توانگران و زردارانست
1 آن را که خدای چون تو یاری داده است او را دل و جان و بیقراری داده است
2 زنهار طمع مدار زانکس کاری زیرا که خداش طرفه کاری داده است
1 آن را که غمی باشد و بتواند گفت گر از دل خود بگفت بتواند رفت
2 این طرفه گلی نگر که ما را بشکفت نه رنگ توان نمود و نه بوی نهفت
1 آن روح که بسته بود در نقش صفات از پرتو مصطفی درآمد بر ذات
2 واندم که روان گشت ز شادی میگفت شادی روان مصطفی را صلوات
1 آن روی ترش نیست چنینش فعل است میگوید و میخورد در اینش فعل است
2 آنکس که بر این چرخ برینش فعل است این نیست عجب که در زمینش فعل است
1 آن سایهٔ تو جایگه و خانهٔ ما است وان زلف تو بند دل دیوانهٔ ما است
2 هر گوشه یکی شمع و دو سه پروانه است اما نه چو شمع که پروانهٔ ما است