من از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1513
1. من کاغذهای مصر و بغداد ای جان
کردم پر ز آه و فریاد ای جان
1. من کاغذهای مصر و بغداد ای جان
کردم پر ز آه و فریاد ای جان
1. من عاشق عشق هم عاشق من
تن عاشق جان آمد و جان عاشق تن
1. من کی خندم تات نبینم خندان
جان بندهٔ آن خندهٔ بیکام و دهان
1. مردان تو در دایرهٔ کن فیکون
دل نقطهٔ وحدتست و از عرش فزون
1. نزدیک منی مرا مبین چون دوران
تو شهد نگر به صورت زنبوران
1. هر خانه که بیچراغ باشد ای جان
زندان بود آن نه باغ باشد ای جان
1. هر روز خوش است منزلی بسپردن
چون آب روان و فارغ از افسردن
1. هر روز نو برآئی ای دلبر جان
سودای نوی درافکنی در سر جان
1. هر مطرب کو نیست ز دل دفتر خوان
آن مطرب را تو مطرب دفتر خوان
1. هشدار که میروند هر سو غولان
با دانه و دام در شکار گوران
1. هم خانه از آن اوست و هم جامه و نان
هم جسم از آن اوست همه دیده و جان