ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1421
1. ای گرسنهٔ وصل تو سیران جهان
لرزان ز فراق تو دلیران جهان
1. ای گرسنهٔ وصل تو سیران جهان
لرزان ز فراق تو دلیران جهان
1. ای لعل لبت معدن شکر چیدن
وز چشم تو نور نامصور دیدن
1. ای ماه لطیف جانفزا خرمن من
وی ماه فرو کرده سر از روزن من
1. ای مجمع دل راه پراکنده مزن
زان زخمه پریشان چو دل بنده مزن
1. ای مفخر و سلطان همه دلداران
جالینوسی برای این بیماران
1. ای مونس روزگار چونی بی من
ای همدم غمگسار چونی بی من
1. ای نالهٔ عشق تو رباب دل من
ای ناله شده همه جواب دل من
1. این بنده مراعات نداند کردن
زیرا که به گل رفته فرو تا گردن
1. این دیدهٔ من کز نگرد دور از من
ای صحت صد دیدهٔ رنجور از من
1. ای یار به انکار سوی ما نگران
زیرا که نخوردهای از آن رطل گران
1. ای یار بیا و بر دلم بر میزان
وی زهره بیا و از رخم زر میزان