از از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1386
1. از بسکه برآورد غمت آه از من
ترسم که شود به کام بدخواه از من
1. از بسکه برآورد غمت آه از من
ترسم که شود به کام بدخواه از من
1. از بسکه فساد و ابلهی زاد از من
در عمر کسی نگشت دلشاد از من
1. از حاصل کار این جهانی کردن
میکن ز بهی آنچه توانی کردن
1. از روز شریفتر شد از وی شب من
وز روح لطیفتر این قالب من
1. از عمر که پربار شود هردم من
وز خویش که بیزار شود هردم من
1. اسرار مرا نهانی اندر جان کن
احوال مرا ز خویش هم پنهان کن
1. امروز مراست روز میدان منشین
میتاز چو گوی پیش چوگان منشین
1. امشب منم و هزار صوفی پنهان
مانندهٔ جان جمله نهانند و عیان
1. ای آنکه گرفتهای به دستان دستان
دامان وصال از کف مستان مستان
1. ای بیتو حرام زندگانی ای جان
خود بیتو کدام زندگانی ای جان
1. ای بیتو حرام زندگانی کردن
خود بیتو کدام زندگانی کردن
1. ای جانب عشاق به خیره نگران
تو خیره و در تو گشته خیره دگران