یک از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1374
1. یک جرعه ز جام تو تمامست تمام
جز عشق تو در دلم کدامست کدام
1. یک جرعه ز جام تو تمامست تمام
جز عشق تو در دلم کدامست کدام
1. یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند بروی دوستان شاد شدیم
1. یک دم که ز دیدار تو یک سو افتم
از وسوسه اندیشه به صد کو افتم
1. آشفته همی روی بکوئی ای جان
میجوئی از آن گمشده خویش نشان
1. آمد دل من بهر نشانم گفتن
گفتا ز برای او چه دانم گفتن
1. آمد شب و غمهای تو همچون عسسان
یابند دلم را بسوی کوی کسان
1. آن حلوائی که کم رسد زو به دهن
چون دیگ بجوش آمده از وی دل من
1. آن صورت غیبی که شندیش دشمن
با خود به قیاس میبریدش دشمن
1. آن کس که نساخت با لقای یاران
افتاد به مکر دزد و تهدید عوان
1. آنکو طمع وفا برد بر شکران
بر خویش بزد عیب و نزد بر شکران
1. آن کیست کز این تیر نشد همچو کمان
وز زخم چنین تیر گرفتار چنان
1. احرام درش گیرد لافرمان کن
واندر عرفات نیستی جولان کن