از از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) رباعی 1155
1. از دوستیت خون جگر را بخورم
این مظلمه را تا به قیامت ببرم
1. از دوستیت خون جگر را بخورم
این مظلمه را تا به قیامت ببرم
1. ای از تو برون ز خانهها جای دلم
وی تلخی رنجهات حلوای دلم
1. ای بانگ رباب از تو تابی دارم
من نیز درون دل ربابی دارم
1. ای جان و جهان، جان و جهان گم کردم
ای ماه زمین و آسمان گم کردم
1. ای دوست شکارم و شکاری دارم
بیکارنم و بس شگرف کاری دارم
1. ای دل چو بهر خسی نشینی چکنم
وز باغ مدام گل نچینی چکنم
1. ای دل ز جهانیان چرا داری بیم
حق محسن و منعم و کریمست و رحیم
1. ای راحت و آرامگه پیوستم
تا روی تو دیدم ز حوادث رستم
1. ای عشق که هستی به یقین معشوقم
تو خالق مطلقی و من مخلوقم
1. ای نرگس پر خواب ربودی خوابم
وی لالهٔ سیراب ببردی آبم
1. این گردش را ز جان خود دزدیدم
پیش از قالب به جان چنین گردیدم
1. با تو قصص درد و فغان میگویم
ور گوش ببندی پنهان میگویم