تو از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1619
1. تو گواه باش خواجه که ز توبه توبه کردم
بشکست جام توبه چو شراب عشق خوردم
هوسی از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1620
1. هوسی است در سر من که سر بشر ندارم
من از این هوس چنانم که ز خود خبر ندارم
چو از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1621
1. چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم
نه شبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم
تو از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1622
1. تو ز من ملول گشتی که من از تو ناشتابم
صنما چه می شتابی که بکشتی از شتابم
هذیان از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1623
1. هذیان که گفت دشمن به درون دل شنیدم
پی من تصوری را که بکرد هم بدیدم
خبری از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1624
1. خبری اگر شنیدی ز جمال و حسن یارم
سر مست گفته باشد من از این خبر ندارم
دو از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1625
1. دو هزار عهد کردم که سر جنون نخارم
ز تو درشکست عهدم ز تو باد شد قرارم
فلکا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1626
1. فلکا بگو که تا کی گله‌های یار گویم
نبود شبی که آیم ز میان کار گویم
نظری از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1627
1. نظری به کار من کن که ز دست رفت کارم
به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم
دیده از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1628
1. دیده از خلق ببستم چو جمالش دیدم
مست بخشایش او گشتم و جان بخشیدم
دل از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1629
1. دل چه خورده‌ست عجب دوش که من مخمورم
یا نمکدان کی دیده‌ست که من در شورم