گر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1630
1. گر مرا خار زند آن گل خندان بکشم
ور لبش جور کند از بن دندان بکشم
1. گر مرا خار زند آن گل خندان بکشم
ور لبش جور کند از بن دندان بکشم
1. در فروبند که ما عاشق این میکدهایم
درده آن باده جان را که سبک دل شدهایم
1. هله رفتیم و گرانی ز جمالت بردیم
جهت توشه ره ذکر وصالت بردیم
1. در فروبند که ما عاشق این انجمنیم
تا که با یار شکرلب نفسی دم بزنیم
1. عقل گوید که من او را به زبان بفریبم
عشق گوید تو خمش باش به جان بفریبم
1. دم به دم از ره دل پیک خیالش رسدم
تابشی نو به نو از حسن و جمالش رسدم
1. از بت باخبر من خبری می رسدم
وز لب چون شکر او شکری می رسدم
1. منم آن دزد که شب نقب زدم ببریدم
سر صندوق گشادم گهری دزدیدم
1. مادرم بخت بده است و پدرم جود و کرم
فرح ابن الفرح ابن الفرح ابن الفرحم
1. ای خوشا روز که پیش چو تو سلطان میرم
پیش کان شکر تو شکرافشان میرم
1. گر تو خواهی که تو را بیکس و تنها نکنم
وامقت باشم هر لحظه و عذرا نکنم