ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1598
1. ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم
1. ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم
دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم
1. چون بدیدم صبح رویت در زمان برخیستم
گرم در کار آمدم موقوف مطرب نیستم
1. از شهنشه شمس دین من ساغری را یافتم
در درون ساغرش چشمه خوری را یافتم
1. بار دیگر از دل و از عقل و جان برخاستیم
یار آمد در میان ما از میان برخاستیم
1. می بسازد جان و دل را بس عجایب کان صیام
گر تو خواهی تا عجب گردی عجایب دان صیام
1. چونک در باغت به زیر سایه طوبیستم
گرم در کار آمدم موقوف مطرب نیستم
1. بده آن باده دوشین که من از نوش تو مستم
بده ای حاتم عالم قدح زفت به دستم
1. بزن آن پرده نوشین که من از نوش تو مستم
بده ای حاتم مستان قدح زفت به دستم
1. هله دوشت یله کردم شب دوشت یله کردم
دغل و عشوه که دادی به دل پاک بخوردم
1. ز فلک قوت بگیرم دهن از لوت ببندم
شکم ار زار بگرید من عیار بخندم