غزلیات در دیوان شمس جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

3590 اثر از غزلیات در دیوان شمس جلال الدین محمد مولوی(مولانا) در سایت شعرنوش گردآوری شده است. در این مجموعه می‌توانید اشعار معروف، عاشقانه و حکیمانه جلال الدین محمد مولوی(مولانا) را به‌صورت دسته‌بندی‌شده و با قابلیت جستجو مطالعه کنید. شما در حال مشاهده صفحه 114 از این مجموعه هستید.

شنو از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1237

1. شنو پندی ز من ای یار خوش کیش
به خون دل برآید کار درویش

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 5 بیت

امروز از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1238

1. امروز خوش است دل که تو دوش
خون دل ما بخورده‌ای نوش

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 10 بیت

ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1239

1. ای خواجه تو عاقلانه می‌باش
چون بی‌خبری ز شور اوباش

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 10 بیت

آن از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1240

1. آن مطرب ما خوشست و چنگش
دیوانه شود دل از ترنگش

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 3 بیت

ما از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1241

1. ما نعره به شب زنیم و خاموش
تا درنرود درون هر گوش

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 18 بیت

گر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1242

1. گر لاش نمود راه قلاش
ای هر دو جهان غلام آن لاش

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 8 بیت

اندرآ از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1243

1. اندرآ ای اصل اصل شادمانی شاد باش
اندرآ ای آب آب زندگانی شاد باش

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 11 بیت

ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1244

1. ای سنایی گر نیابی یار یار خویش باش
در جهان هر مرد و کاری مرد کار خویش باش

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 7 بیت

آنک از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1245

1. آنک بیرون از جهان بد در جهان آوردمش
و آنک می‌کرد او کرانه در میان آوردمش

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 7 بیت

دوش از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1246

1. دوش رفتم در میان مجلس سلطان خویش
بر کف ساقی بدیدم در صراحی جان خویش

برای مشاهده کامل کلیک کنید


1 دقیقه زمان مطالعه 13 بیت

عارفان از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1247

1. عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش
خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش

برای مشاهده کامل کلیک کنید


2 دقیقه زمان مطالعه 15 بیت