ساقیا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1248
1. ساقیا بیگه رسیدی می بده مردانه باش
ساقی دیوانگانی همچو می دیوانه باش
1. ساقیا بیگه رسیدی می بده مردانه باش
ساقی دیوانگانی همچو می دیوانه باش
1. شدهام سپند حسنت وطنم میان آتش
چو ز تیر تست بنده بکشد کمان آتش
1. به شکرخنده اگر میببرد جان رسدش
وگر از غمزه جادو برد ایمان رسدش
1. گر لب او شکند نرخ شکر میرسدش
ور رخش طعنه زند بر گل تر میرسدش
1. آن که مه غاشیه زین چو غلامان کشدش
بوک این همت ما جانب بستان کشدش
1. بر ملک نیست نهان حال دل و نیک و بدش
نفس اگر سر بکشد گوش کشان میکشدش
1. من توام تو منی ای دوست مرو از بر خویش
خویش را غیر مینگار و مران از در خویش
1. اندک اندک راه زد سیم و زرش
مرگ و جسک نو فتاد اندر سرش
1. آنک جانش دادهای آن را مکش
ور ندادی نقش بیجان را مکش
1. چون تو شادی بنده گو غمخوار باش
تو عزیزی صد چو ما گو خوار باش