آینهام از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1269
1. آینهام من آینهام من تا که بدیدم روی چو ماهش
چشم جهانم چشم جهانم تا که بدیدم چشم سیاهش
1. آینهام من آینهام من تا که بدیدم روی چو ماهش
چشم جهانم چشم جهانم تا که بدیدم چشم سیاهش
1. مستی امروز من نیست چو مستی دوش
مینکنی باورم کاسه بگیر و بنوش
1. باز درآمد طبیب از در رنجور خویش
دست عنایت نهاد بر سر مهجور خویش
1. باز فرود آمدیم بر در سلطان خویش
بازگشادیم خوش بال و پر جان خویش
1. ما به سلیمان خوشیم دیو و پری گو مباش
حسن تو از حد گذشت شیوه گری گو مباش
1. خواجه چرا کردهای روی تو بر ما ترش
زین شکرستان برو هست کس این جا ترش
1. چون بزند گردنم سجده کند گردنش
شیر خورد خون من ذوق من از خوردنش
1. باز درآمد ز راه بیخود و سرمست دوش
توبه کنان توبه را سیل ببردست دوش
1. خواجه غلط کردهای در صفت یار خویش
سست گمان بودهای عاقبت کار خویش
1. یار درآمد ز باغ بیخود و سرمست دوش
توبه کنان توبه را سیل ببردست دوش
1. باز درآمد طبیب از در ایوب خویش
یوسف کنعان رسید جانب یعقوب خویش
1. جان منست او هی مزنیدش
آن منست او هی مبریدش