آن از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1226
1. آن یار ترش رو را این سوی کشانیدش
زین ساغر خندان رو جامی بچشانیدش
1. آن یار ترش رو را این سوی کشانیدش
زین ساغر خندان رو جامی بچشانیدش
1. رویش خوش و مویش خوش وان طره جعدینش
صد رحمت هر ساعت بر جانش و بر دینش
1. ای یوسف مه رویان ای جاه و جمالت خوش
ای خسرو و ای شیرین ای نقش و خیالت خوش
1. زلفی که به جان ارزد هر تار بشوریدش
بس مشک نهان دارد زنهار بشوریدش
1. جانم به چه آرامد ای یار به آمیزش
صحت به چه دریابد بیمار به آمیزش
1. وقتت خوش وقتت خوش حلوایی و شکرکش
جمشید تو را چاکر خورشید تو را مفرش
1. هنگام صبوح آمد ای مرغ سحرخوانش
با زهره درآ گویان در حلقه مستانش
1. درون ظلمتی میجو صفاتش
که باشد نور و ظلمت محو ذاتش
1. قضا آمد شنو طبل نفیرش
نفیرش تلختر یا زخم تیرش
1. نگاری را که میجویم به جانش
نمیبینم میان حاضرانش
1. برفتم دی به پیشش سخت پرجوش
نپرسید او مرا بنشست خاموش