ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1215
1. ای مست ماه روی تو استاره و گردون خوش
رویت خوش و مویت خوش و آن دیگرت بیرون خوش
1. ای مست ماه روی تو استاره و گردون خوش
رویت خوش و مویت خوش و آن دیگرت بیرون خوش
1. گر عاشقی از جان و دل جور و جفای یار کش
ور زانک تو عاشق نهای رو سخره میکن خار کش
1. الحذر از عشق حذر هر کی نشانی بودش
گر بستیزد برود عشق تو برهم زندش
1. ای شب خوش رو که تویی مهتر و سالار حبش
ما ز تو شادیم همه وقت تو خوش وقت تو خوش
1. یار نخواهم که بود بدخو و غمخوار و ترش
چون لحد و گور مغان تنگ و دل افشار و ترش
1. دام دگر نهادهام تا که مگر بگیرمش
آنک بجست از کفم بار دگر بگیرمش
1. اگر گم گردد این بیدل از آن دلدار جوییدش
وگر اندررمد عاشق به کوی یار جوییدش
1. چه دارد در دل آن خواجه که میتابد ز رخسارش
چه خوردست او که میپیچد دو نرگسدان خمارش
1. قرین مه دو مریخند و آن دو چشمت ای دلکش
بدان هاروت و ماروتت لجوجان را به بابل کش
1. پریشان باد پیوسته دل از زلف پریشانش
وگر برناورم فردا سر خویش از گریبانش
1. ریاضت نیست پیش ما همه لطفست و بخشایش
همه مهرست و دلداری همه عیش است و آسایش