من از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1193
1. من از سخنان مهرانگیز
دل پر دارم ز خواب برخیز
1. من از سخنان مهرانگیز
دل پر دارم ز خواب برخیز
1. گر نهای دیوانه رو مر خویش را دیوانه ساز
گر چه صد ره مات گشتی مهره دیگر بباز
1. سوی خانه خویش آمد عشق آن عاشق نواز
عشق دارد در تصور صورتی صورت گداز
1. عاشقان را شد مسلم شب نشستن تا به روز
خوردنی و خواب نی اندر هوای دلفروز
1. اگر آتش است یارت تو برو در او همیسوز
به شب فراق سوزان تو چو شمع باش تا روز
1. سیمرغ کوه قاف رسیدن گرفت باز
مرغ دلم ز سینه پریدن گرفت باز
1. یا مکثر الدلال علی الخلق بالنشوز
الفوز فی لقایک طوبی لمن یفوز
1. ساقی روحانیان روح شدم خیز خیز
تا که ببینند خلق دبدبه رستخیز
1. برای عاشق و دزدست شب فراخ و دراز
هلا بیا شب لولی و کار هر دو بساز
1. به آفتاب شهم گفت هین مکن این ناز
که گر تو روی بپوشی کنیم ما رو باز
1. برو برو که نفورم ز عشق عارآمیز
برو برو گل سرخی ولیک خارآمیز