تو از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1182
1. تو چشم شیخ را دیدن میاموز
فلک را راست گردیدن میاموز
1. تو چشم شیخ را دیدن میاموز
فلک را راست گردیدن میاموز
1. اگر کی در فرینداش یوقسا یاوز
اوزن یلداسنا بو در قلاوز
1. بیا با تو مرا کارست امروز
مرا سودای گلزارست امروز
1. چنان مستم چنان مستم من امروز
که از چنبر برون جستم من امروز
1. چنان مستم چنان مستم من امروز
که پیروزه نمیدانم ز پیروز
1. در این سرما سر ما داری امروز
دل عیش و تماشا داری امروز
1. الا ای شمع گریان گرم میسوز
خلاص شمع نزدیکست شد روز
1. در این سرما سر ما داری امروز
سر عیش و تماشا داری امروز
1. ای خفته به یاد یار برخیز
میآید یار غار برخیز
1. ماییم فداییان جانباز
گستاخ و دلیر و جسم پرداز
1. برخیز و صبوح را برانگیز
جان بخش زمانه را و مستیز