1 ای غبغب دلکش ترا بوی ترنج وز غیرت او زرد شده روی ترنج
2 باشد ز نخ تو بر فراز غبغب سیبی که نهادهاند بر روی ترنج
1 عالم همه هیچ و کار عالم همه هیچ نفع و نقصان و شادی و غم همه هیچ
2 با مهروشی دمی زنی گر چون صبح باشد همه آن دم و جز آن دم همه هیچ
1 ای روی تو در حدیقه جان گل سرخ وز عکس تو دیده را بدامان گل سرخ
2 روی من و تو بهم خزانست و بهار یا این گل زرد باشد و آن گل سرخ
1 ما را که بود چه در بخار او چه بلخ از حسرت شیریندهنان کامی تلخ
2 بیماهوَشی خوش نبود عمر چه سود کز غره هزار ماه آریم به سلخ
1 آنم که بود بدامن صحرا باد تا ره سپرد بکوه پیچد فریاد
2 سرگشته چنان بکوه و دشتم بیتو کز لیلی مجنون وز شیرین فرهاد
1 آنم که بدشت و کوه تا گردد باد باشم من از آن پریوش حور نژاد
2 سرگشته بدشت چون ز لیلی مجنون آواره بکوه چون ز شیرین فرهاد
1 هرگز ز کسی یار کسی فرد مباد سرگرم بدشمنان دم سرد مباد
2 در عشق اگر هزار درد دگر است باد آن همه دردها و این درد مباد
1 وصل تو نصیبم ای دل افروز مباد وز باد زپی هجر غم اندوز مباد
2 گفتی برت آیم بشب و روز روم امید که باد آن شب و آن روز مباد
1 مشتاق که نقد دل نهانی بتو داد جان را آخر ز ناتوانی بتو داد
2 گفتی دو سه روز شد فلان پیدا نیست قربان سر تو زندگانی بتو داد
1 غم بیحد و درد بیشمار و من فرد یارب چکنم که صبر نتوانم کرد
2 یا درد باندازه طاقت بفرست یا حوصلهای بده باندازه درد