گردون ستیزه کار دیدی از مشتاق اصفهانی رباعی 73
1. گردون ستیزه کار دیدی که چکرد
ناسازی روزگار دیدی که چکرد
1. گردون ستیزه کار دیدی که چکرد
ناسازی روزگار دیدی که چکرد
1. رفت از برم آن یگانه دیدی که چه کرد
دلبر به سر بهانه دیدی که چه کرد
1. دانم بنشانه ناوکها نخورد
تا حق نشود اشاره فرما نخورد
1. شد صبح که هرکس پی کاری گیرد
یا آنکه بدوستی قراری گیرد
1. گفتم ز غمت عاشق حیران میرد
گفتا بگذار تا بحرمان میرد
1. بر لب نه شکایتم ز فردی برسد
از من به فلک نه آه سردی برسد
1. اندیشه به کنه حق تعالی نرسد
برگرد که پای فکرت اینجا نرسد
1. گو دی رسد و بهارش از پی نرسد
در خم میم از رسیدن دی نرسد
1. فیضی بمن از چشمه نوشی نرسد
کامم ز لب شکرفروشی نرسد
1. زان ماه که روزم ز غمش شب باشد
جانم در تاب و جسم در تب باشد
1. آنرا که نه دانش و نه عرفان باشد
حاشا که ز معصیت گریزان باشد
1. هرکس که بجرگ نکته سنجان باشد
چون من نه خوش آهنگ و خوشالحان باشد