1 آنانکه بگفتگو بدانش ثمرند وآنان که بزهد در جهان نامورند
2 مشنو ز پرستش حق ار لاف زنند یاران خداپرست قوم دگرند
1 با یار رقیب می پرستی تا کی در میکده وصال مستی تا کی
2 از دامن او مرا بآن زلف ترا کوتهدستی و درازدستی تا کی
1 سروا سمنا صنوبرا شمشادا یکبار به پرسش من ناشادا
2 ورنه ز غمت رو به بیابان آرم سرگشته چو باد هرچه بادابادا
1 این گل کف دست گلعذاری بوده است وین غنچه سرانگشتنگاری بوده است
2 این خار که بر دامن گل جنگ زده است دستیست که بر دامن یاری بوده است
1 آنم که نشاط من بکلفت ماند صاف عیشم بدرد محنت ماند
2 شهد طربم بزهر حسرت ماند صبح وطنم بشام غربت ماند
1 نه دم ز بلندی و نه از پستی زن نه حرف ز نیستی نه از هستی زن
2 زین کوچه ره برون شدن نیست ترا جامی بکش و بکوچه مستی زن
1 روزی مشتاق بر دماغ من و تو بوئی نخورد از گل باغ من و تو
2 اما هر شب ز آتش داغ من و تو افروخته تا صبح چراغ من و تو
1 اکنون نه ز نخل عشق برخورداریم وز دیده برنگ شمع آتش باریم
2 در کوره غم بسان آتشکاران ما سوخته و برشته این کاریم
1 چندانکه بود نشاط از غم خوشتر چندانکه بود سوز ز ماتم خوشتر
2 در کوی مغانست قدح نوشان را ساغر خوش و ساغر دمادم خوشتر
1 آگه نتوانی چو شد از فطرت پست زانگونه تو از حقیقت کار که هست
2 مگذار زمانی قدح باده ز دست در بیخبری مرا چه هشیار و چه مست