1 فاش از کفم ار کشیده دامن بودی چون روح مرا نهفته در تن بودی
2 من در طلب تو وز تو غافل یعنی من با تو نبودم و تو با من بودی
1 چون دل نهد از بیم هلاک من و تو بر الفت تن روان پاک من و تو
2 فرداست که قالب دگر ساختهاند از آتش و آب و باد و خاک من و تو
1 نه تاج و نه تخت و نه نگین خواهد ماند نه سلطنت روی زمین خواهد ماند
2 ساقی تو ز لطف شیشه و ساغر را خالی کن و پرکن که همین خواهد ماند
1 دشمن که برغم بخت وارون منست یار تو و یار دل محزون منست
2 می در قدحش ز شک گلگون منست می نیست که با تو میخورد خون منست
1 صبح است ز باده میپرستان در رقص رندان ز می طرب غزلخوان در رقص
2 جانان ز فروغ روی جانان در رقص ذرات ز آفتاب تابان در رقص
1 زآنچه از ستمت بجان بیتاب گذشت از چاره مرا کار بهر باب گذشت
2 رفت آنکه رسیده بود سیلم بکمر اکنون چکنم که از سرم آب گذشت
1 گویم نه بهرحال که هستی خوش باش گر زاهد و گر صنم پرستی خوش باش
2 زین میکده تا هست ترا مینائی در دستی و ساغری بدستی خوش باش
1 در بر معشوق و در قدح می چه خوش است در گوشه بزم ناله نی چه خوش است
2 سرمست شدن بپای یار افتادن پس گریه هایهای هیهی چه خوشست
1 منصور تنش بدار گردید چو جفت با مثقب آب دیده این گوهر سفت
2 زین بیش بود سزاش در مذهب عشق هرکس گوید آنچه نمیباید گفت
1 مینای تهی حریف خامی بوده است پیمانه پر رند تمامی بوده است
2 جامی که نهادهایم ما لب بلبش میخاره لب بر لب جامی بودهاست